کلید واژه: "تنها نگذاشتن"

گوشِ شنوا . . .

  “هوالحبیب” حرف میزد. از گذشته اش، از پدری که زود ترکشان کرد از خواهری که جوان مرگ شد و از برادری که رنگ جوانی را ندید. در میانِ این خاطره بازی هایش نفسی عمیق می کشید و ادامه میداد. با یادآوریِ هر غم چشم هایش  پر و خالی می شد. زُل زده بودم… بیشتر »