بعد از تحصیلات که از نجف به اصفهان آمد؛ تهی دستِ تهی دست بود. بعد از چند روز که گرسنگی را تحمل کرده و توانسته بود مقداری غذا تهیه کند ؛قضای روزگار برایش چنین رقم زد؛ که در پیچ بازاری با ماده سگی گرسنه روبرو شود واز روی شفقت غذا را به ماده سگ بدهد و آن را از مرگ و گرسنگی برهاند. از آن روز بود که درهای رحمت الهی بر او باز شد و از ثروتمندان زمان خود گردید تا آنجا که به گفته آیت الله بهجت از هندوستان با فیل برایش وجوهات میفرستادند ودر زندگی نامه او آمده است ؛ در زمان قاجار که جنگ با کشور بیگانه در میگیرد و خزانه مملکتی خالی میشود به پیشنهاد شاهنشاه از او سرمایه ایی قرض میکنند .او در زمان حیات خود دستور ساخت مسجد سید را که از مساجد بزرگ اصفهان است و زمان ساختش به دوران قاجاریه میرسد در شهر میدهد و بنابر وصیتش او را پس از مرگ در گوشه مسجد سید به خاک میسپارندو اکنون من کفشهایم را در جا کفشی ِکنار مقبره او میگذارم و به حالت تعظیم و احترام از درب اصلی مقبره که از طرف بازار بید آباد واقع در خیابان مسجد سید اصفهان است وارد بقعه میشوم و به تربت پاک و ملکوتی اش دورود میفرستم."السلام علیک یا سید محمد باقر شفتی و رحمت الله و برکاته".
بعد از درب اصلی اولین چیزی که به چشم میخورد حوض سنگی پایه داری است که وسط اتاق اولی قرار دارد.به نظر میرسد قبلا این اتاق، حیاطی کوچک بوده که در حال حاضر آن را مسقف کرده اند.در حال برانداز کردن دیوارهای کاشی کاری شده هستم که همسرم به اتاقک انبار مانند گوشه حیاط اشاره میکند و برای چندمین بار خاطره زمان مجردی را بازگو میکند:"من با ناصر مقدس (نام یکی از دوستانش)در زمان مجردی توی این اتاقک ، صحافی میکردیم".منم در جواب میگویم:"بله میدانم قبلا هم گفته بودین". روبروی حوض سنگی ،بعد از درب ورودی مقبره ، وسط اتاق دومی مزار حجه السلام محمد باقر شفتی با ضریحی فلزی و برنزی رنگ قرار گرفته است.و بالای سردر اتاق روی کتیبه زیبای کاشی کاری شده نوشته شده :"سلام علیکم طبتم فدخلوها خالدین” پیش خودم فکر میکنم در اولین فرصت باید تفسیر این آیه که مربوط به سوره زمر است را از روی المیزان بخوانم.
در اتاق دوم علاوه بر مزار سید محمد شفتی ،مزار چند تن از فرزندان ایشان نیز وجود داردو از خوش شانسی من هیچ کس دیگری بجز من و همسرم در اتاق دوم نیست به همین خاطر چرخی هم در قسمت مردانه میزنم و در دیوار های آینه کاری شده قسمت مردانه خودم را هزار بار میبینم.همسرم زیارت میکند و من از خلوتی استفاده کرده وچند عکس از دیوار های گچ بری و آیینه کاری شده میگیرم و همین طور که دوربین را روی سقف گنبدی شکل و مقرنس مقبره که به چلچراغی سبز رنگ آراسته شده ، زوم کرده ام زیر لب فاتحه ایی میخوانم. بعد به همسرم میگویم :"اگر کسی وارد بقعه بشه گمون میکنه این اولین باریه که به اینجا امدم” .
غافل از این که تمام ذوق و شوق من برای عکاسی و سرک کشیدن به سوراخ پس سوراخ های مقبره حاج آفا شفتی یادآور خاطرات دوران کودکی است .درست زمانی که چهار، پنج سال بیشتر نداشتم و شبهای ماه مبارک رمضان برای خواندن دعای ابوحمزه به همراه پدر و مادرم به مسجد سید میامدم و پدرم از بساطیهای جلوی درب مسجد برایم تافی آیدین با طعم توت فرنکی میگرفت و من چقدر خوشحال میشدم.بعدها که بزرگتر شدم به تنهایی به مسجد سید و مقبره حاج آقا شفتی می آمدم و همیشه به نظرم اینجا مکان خیلی مناسبی برای درس خواندن بود ولی صد افسوس که هیچگاه برای مرور درسهایم به مسجد سید و مقبره حاج آقا شفتی نیامدم و همیشه به زیارتی کوتاه بسنده کردم.به همسرم میگویم:"امسال برای مباحثه درسام با بچه ها اینجا قرار میزارم” همسرم میگوید:"خوبس آ بَدَم نیست"! و لبخند میزند.منم در جواب میگویم:خود گویی و خود خندی عجب مرد هنر مندی"بعد هردو با هم میخندیم و تلاش میکنیم نوشته دور سقف گنبدی را بخوانیم ولی هر چه تقلا میکنیم که بجز کلماتی اندک، از کل نوشته سردر آوریم ، موفق نمیشویم.دور تا دور دیوار های اتاق ابیاتی در وصف حاج آقا شفتی گچ کاری شده که به نظرم شاخص ترینش این بیت است:"حریم حجه السلام باقر ثانی که هست حرمت او همچو کعبه دراسلام".عکسی از این بیت شعر می اندازم واشاره میکنم به بالای سر مزار فرزندان حاج آقا شفتی و به همسرم میگویم:"چقدر دلم میخواد زیر این شیشه رنگیا بخوابم تا تمام وجودم از باز تاب آفتاب تابستون زیر این نورای سبز و سرخ وآبی پربشه". همسرم لبخند میزند اما اینبار چیزی نمیگوید!.
راستش هر بار که به مقبره حاج آقا شفتی و مسجد سید میایم کشفی تازه هم میکنم . اینبار ساعت دیواری که دورن دیوار بقعه قرار گرفته شده و صفحه اصلی آن کنده شده و فقط چرخ دنده هایش باقی مانده و روی آن با درب شیشه ای درون قابی چوبی گرفته شده و آن درب با سیم مفتولی بسته شده است ؛ کشف تازه من است.
بعد از زیارت و چرخش در بقعه دلمان میخواهد سری هم به حیاط مسجد سید بزنیم و از هوای صاف و پر نور بعد از ظهر تابستان برای عکاسی استفاده کنیم و خود را در کاشی های فیروزه ایی در و دیوار حیاط با صفا و بزرگ مسجد سید غرق کنیم ولی به دلیل همراه نبون ریحانه با خودمان از این تصمیم منصرف میشویم و اینبار بدون حضور در حیاط مسجد سید و لذت بردن از این بنای با شکوه از درب اصلی مقبره حاج آقا شفتی که به سوی بازار بید آباد است خارج میشویم و از شیرینی فروشی سمن که روبروی درب اصلی بقعه است شیرینی کشمشی میخریم و راهی خانه میشویم.