“هوالحبیب” حرف میزد. از گذشته اش، از پدری که زود ترکشان کرد از خواهری که جوان مرگ شد و از برادری که رنگ جوانی را ندید. در میانِ این خاطره بازی هایش نفسی عمیق می کشید و ادامه میداد. با یادآوریِ هر غم چشم هایش پر و خالی می شد. زُل زده بودم… بیشتر »
کلید واژه: "زندگي طلبگي"
سید محمد باقر شفتی
بعد از تحصیلات که از نجف به اصفهان آمد؛ تهی دستِ تهی دست بود. بعد از چند روز که گرسنگی را تحمل کرده و توانسته بود مقداری غذا تهیه کند ؛قضای روزگار برایش چنین رقم زد؛ که در پیچ بازاری با ماده سگی گرسنه روبرو شود واز روی شفقت غذا را به ماده سگ بدهد و آن… بیشتر »