داشتيم با مادر از روضه برمیگشتیم. از کناره خیابان حرکت میکردیم، مادرم جلو و من پشت سر او راه میرفتم، یکدفعه متوجه شدم مادرم با شدت زمین خورد. اصلا نفهمیدم چه شد. سریع به سمش دویدم. زانو و کف دو دستش روی زمین بود. به سختی بلندش کردم و همین طور که… بیشتر »
آرشیو برای: "مهر 1396"
دیدار دوست
بحث استاد در مورد دیدن امام عصر (عج) بود. استاد درباره محتوای سوره حدید صحبت می کردند که هرکس می خواهد امام زمان (عج) را ببیند بايد این سوره را با آدابی که مخصوص آن است بخواند. استاد در اين باره خاطره اي را تعريف كردند: «یک روز خانمی با من تماس گرفتند و… بیشتر »
این روزها حواسمان باشد. . .
“هوالمحبوب” تقریبا اوایل مراسم بود که نق و نوق هایش بلند شد، هر چند دقیقه یکبار یادآوری می کرد حوصله اش سر رفته. یک ساعت كه گذشت اعتراضش بلند تر شد، می گفت: - بریـــــــم خونـــه، خسته شـــــــــدم . مادرش هم با توپ و تَشَر می خواست او آرام… بیشتر »
به جان امام حسین
«مامان حوصلهام سر رفته، بریم خونه بابابزرگ؟» مادر تو آشپزخانه بود. سر قابلمه را در یک دست داشت و با دست دیگر غذا را هم میزد. حوصلهام سر رفته بود. بهش آویزان شده بودم. اصرار میکردم امروز به خانه پدربزرگ برویم. _ بابات بیاد میریم. + اگه نرفتیم چی؟ _… بیشتر »
وقتی پای امام حسین(ع)درمیان باشد
خيلي وقتها با فامیل برسرکاندیدای انتخاباتی اختلاف نظر داشتیم. اماسعی می کردیم این اختلافات روی رفت وآمد خانوادگي ما ما اثر نگذارد. بخاطر همین وقتی جاروجنجال انتخابات ۸۸فروکش کرد و محرم آمد به همه زنگ زدیم تا دور هم جمع شویم. برادرم که صدای خوبی داشت… بیشتر »
#امام_حسین
هنوز درست وحسابی زبان باز نکرده بودم که مزه دلنشین روضه های امام حسین رفت زیر زبانم. سه چهار ساله که شدم، پدر وسط دستهي سینه زنهای حسینی دمِ سینه سنگین میگرفت و من در قسمت زنانه زیر سایه سار دستان مادر، همان طور که پرِ چادر مادرم رالای انگشتانم… بیشتر »