هوای دم غروب نسبتاً سرد بود. نور چراغها و لوستر مغازهها افتاده بود کف پیادهرو. باران نم نم میبارید. کلاس تازه تعطیل شده بود. داشتیم با هم حرف میزدیم و میرفتیم. جلوتر بوی شیرینیِ تازه و داغ قاطی بوی باران شد. مرضیه از شیرینیفروشی کمی کیک خرید و داد دست من. گفت بگیرش زیر چادرت. کمی جلوتر نمیدانم چیزی دیده بود یا اینکه چیزی به ذهنش خطور کرده بود که یک دفعه گفت «ما اصلا حواسمون نیست. حواسمون نیست کی داره، کی نداره.» زهره در جوابش گفت «همهش میندازیم گردن دولت، غر میزنیم که چرا دولت کمک نمیکنه. پس خود ما چی؟ ما وظیفه نداریم؟»
من که متوجه اصل ماجرا نشده بودم، گفتم «حواسمون به چی نیست؟» سوالم را شنیده نشنیده گفت «همه جا، تو فامیل، تو خیابون، پایین دست خودمون رو نمیبینیم، حواسمون به کم درآمدا نیست، تو مهمونیا، تفریحا.»
راست میگفت. آنقدر سرگرم دنیای خودمان شدیم که به دنیای بغل دستیمان توجه نداریم. متوجه داشتن و نداشتنشان نمیشویم، از احوالشان خبر نداریم، احتمال نمیدهیم درد و رنجی داشته باشند و به زبان نیاورند. چادرم را بیشتر کشیدم روی کیکها. توی هوای سرد دم غروب، وسط نم نم باران، شاید یکی هوس کیک داغ میکرد.
کیکِ داغ
حرف اول
وبلاگ گروهی مثل لحاف چهل تکه است. هر تکهاش رنگی و طرحی دارد متفاوت از دیگری. حتی شاید جنس تکهها هم با هم فرق کند. یکی مخمل باشد، یکی چیت. یکی حریرِ نازکِ منجوقدار باشد، دیگری کبریتی ضخیم. خیالی نیست. رنگشناسی اگر بلد باشی، جنسها را اگر بشناسی، اگر بدانی زرد کنار چی قشنگ مینشیند، اگر بدانی چی بلد است سرمای آبی را مهار کند، میشود هزارتا تکهی جورواجور را چید کنار هم و لحاف چهل تکه ساخت. چهل تکه. چهل رنگ. چهل طرح. چهل نقش. چهل جنس. چهل بو. چهل حرف. چهل قصه. چهلتایی که هر کدام جدا جدا قشنگی خودشان را دارند و کنار هم که مینشینند یک جور دیگر به دل مینشینند.
به همین قیاس هوس کردیم چند نفری دور هم جمع شویم و تکههای حرفهایمان، قصههایمان، گفتنیهایمان، ماجراهای شنیدنیمان را بچینیم کنار هم. شاید جنس حرفها یکی نباشد، حتی جنس گویندهی حرفها هم؛ شاید گفتنیها جورواجور باشند، شاید رنگ و طرح حرفها در نظر اول به هم نیاید، اما نهایت تلاشمان را میکنیم که تکهها را خوب کنار هم جفت و جور کنیم؛ آبی را کناب نارنجی بنشانیم، زرد را کنار بنفش، سفید را کنار خاکستری، مخمل را کنار کرپِ سنگین، چیت را کنار چلوار. تلاشمان را میکنیم که تکهها هم جدا جدا به دل بنشینند و هم کنار هم.
بسمالله.