دوست دارم همیشه یک ردپایی از خودم به جا بگذارم. اگر به وبلاگی سر بزنم حتما یک نظر هم ارسال میکنم؛ پستی را که میخوانم لایک میکنم و برایش کامنت میگذارم. آدمی نیستم که اگر از کنار مطلبی، عکسی، چیزی رد شدم زیر چشمی یک نگاهی بیندازم و بعد راه خودم را بگیرم و بروم. انگار دوست دارم هر جا که میروم وجود خودم را در آنجا و آن لحظه ثبت کنم.
خودم هم همیشه دوست دارم بدانم چه کسی وبلاگم را میخواند؟ از کجا میآید؟ چه شخصیتی دارد؟ کافی است شمارشگر کانالم یک شماره کم یا زیاد شود. چک میکنم ببینم چه کسی آمده و چه کسی رفته.
شاید این رفتارها و این فضای مجازی پدیدهای نوظهور به نظر برسد اما به نظرم اینطور نیست. آن آدم قد بلند ِ مو فرفری هم که لباسهایش برگ درخت بود، هر جا میرفت از خودش ردپا به جا میگذاشت؛ روی در و دیوار غارها کامنت میگذاشت و ما را از احوال خودش آگاه میکرد. ما هم دوست داریم بدانیم چه کسانی در این غارها و آثار باستانی زندگی میکردهاند، چه ویژگیهایی داشتهاند، زندگی و افکار و دغدغههایشان چه بوده.
بعدها با زغال و اسپری روی در و دیوار و درخت، اسممان را نوشتیم و از خودمان ردی به جا گذاشتیم. (به قول امروزیها کامنت گذاشتیم و اشیاء را لایک کردیم) تا بعدیها بدانند ما اینجا بودهایم.
الان هم آدمها هماناند که بودند؛ حب به جاودانگی و ردپا از خود به جا گذاشتن هم همان است. فقط شکل و ابزارش متفاوت شده. اگر قبلا چند سال طول میکشید تا ردپا و دستخط افراد به دست دیگران برسد، آن هم به طور مجازی، یعنی بدون اینکه هیچ وقت همدیگر را ببینند، امروز دستخطها سریعتر به همدیگر میرسد. آن به آن. افرادی که ممکن است هیچ وقت در فضای حقیقی همدیگر را نبینند.
به نظرم فضای مجازی پدیدهای نو ظهور نیست، قدمتی به اندازهی انسانهای غارنشین دارد.