رفتم سری بهش بزنم تا اگر ظرف نشسته دارد، برایش بشورم. آشپزخانه تمیز بود. روی کابینت ظرف کثیفی نبود. برگشتم کنارش نشستم. داشت تلوزیون میدید و صدای تلوزیون را هم قطع کرده بود. کمی نشستم و مثل او به فیلم بیصدا نگاه کردم. هیچ لذتی نداشت. کنترل را برداشتم و صدا را بیشتر کردم. از اینکه صدای تلوزیون را در حضور او بیشتر کردم سختم شد. نتوانستم یک فیلم بیصدا ببینم ولی او بیشتر از سی سال است که در دنیای بیصدا زندگی میکند. با چشم و لب خوانی میشنود.