آرشیو برای: "آذر 1399"

210000

درب خانه راکه باز کردم متوجه تغییرات غیر عادی شدم. انگار وقتی می رفتم درب اتاق بسته بود, الان زیر دربازبود.باترس ولرز واحتیاط دراتاق راباز کردم ولامپ اتاق راروشن کردم.درب اتاق من هم باز بود دیگر نزدیک بود قالب تهی کنم ,صدای قلبم رابه وضوح می شنیدم.… بیشتر »

ضرورت

کتابی را جلوی من باز کرد و گفت: ببین این حدیثی بود که گفتم. نگاهی به کتاب پیش رویم انداختم نوشته بود: بهترین چیزى که براى زن سعادت بخش و مفید مى باشد، آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى نیز او را نبیند.«بحارالأنوار» (ج103، ص238) ادامه داد: ببین… بیشتر »

یک حرکت

ساعت شش صبح بود كه به دانشگاه رسیدم. قرار بود آزمون شرکت نفت برگزار شود. نزدیک به پانزده هزار نفر در آن شرکت کنند اول جلسه به شرکت کنندگان و مراقبین کیک و آب معدنی داده شد. بلاخره آزمون شروع شد. کار خسته کننده و یکنواختی بود تا اینکه اعلام کردند هر کس… بیشتر »

ما هم بلدیم ! . . .

“هوالمحبوب” صبح صدایِ زنگِ گوشی همراه از خواب بیدارم کرد، با صدای گرفته و خواب آلود جواب دادم: بله؟ خانمی پشت گوشی پرسید: خانم فلانی؟! - بله ! خودم هستم بفرمایید. - خانم زنگ زدم اطلاع بدم دیگه تشریف نیارید حوزه! نیم خیز شدم، با تعجب: - برای… بیشتر »

ستون دین

گفت: بفرمایید. جواب دادم: ترجیح می دهم شما شروع کنید. خندید و گفت: معمولا این مواقع دختر خانم ها می پرسند و آقایان جواب می دهند. اما من باز هم شروع نکردم. این شگردی بود که مشاورمدرسه به ما گفته بود, تا قبل از اینکه خواستگار شروع نکرده شما حرفی نزنید.… بیشتر »