آرشیو برای: "مرداد 1396"

گوشِ شنوا . . .

  “هوالحبیب” حرف میزد. از گذشته اش، از پدری که زود ترکشان کرد از خواهری که جوان مرگ شد و از برادری که رنگ جوانی را ندید. در میانِ این خاطره بازی هایش نفسی عمیق می کشید و ادامه میداد. با یادآوریِ هر غم چشم هایش  پر و خالی می شد. زُل زده بودم… بیشتر »

وسعت ناباوری هایم

مدتی بود که استاد در گروه نه نوشته‌هایمان را نقد می‌کرد و نه پیامی می‌فرستاد. حق داشت چون من خیلی کم کاری می‌کردم. امروز پیامی برای دوستم فرستادم ولی جوابم را نداد. حق داشت، نباید برای بیان مقصودم آن مثال را می‌زدم. وقتی می‌خواهم نظرم را بگوییم آنقدر… بیشتر »

ولایت عشق

سوار اتوبوس شدم و كتابي را كه تازه خریده بودم باز کردم. نگاهی سطحی به مطالب آن انداختم تا اینکه مطلبی توجهم را جلب کرد, نوشته بود: انسانی که به دنبال زیبایی و جمال است وقتی زیبایی و جمال را در کسی یافت به او دل می بندد, اما اگر پس از مدتی شخص زیباتری… بیشتر »

فرق می کند

قرار بود آنروز کارت ورود به جلسه خواهرم را بگیرم ساعت یک بود که به مدرسه رسیدم مدرسه شبانه بود وهنوز مسئولانش نیامده بودند نگاهی به حیاط بزرگش انداختم فقط یک نفر آخر حیاط نشسته بود به طرفش حرکت کردم نگاهی از دور به اوانداختم دختری بود با قدی بلند که… بیشتر »

فضولی موقوف

عادت داشتم روی تابلوهایی که در خیابان نصب کرده اند را بخوانم. امروز که از هشت بهشت به طرف مدرسه می رفتم تابلویی را دیدم که مضمونش این بود : شنونده غیبت مانند غیبت کننده است .گفتم خدایا قول می دهم تمام سعی ام را بکنم تا غیبت نکنم ,اما این یک مورد را نمی… بیشتر »

سید محمد باقر شفتی

سید محمد باقر شفتی
بعد از تحصیلات که از نجف به اصفهان آمد؛ تهی دستِ تهی دست بود. بعد از چند روز که گرسنگی را تحمل کرده و توانسته بود مقداری غذا تهیه کند ؛قضای روزگار برایش چنین رقم زد؛ که در پیچ بازاری با ماده سگی گرسنه روبرو شود واز روی شفقت غذا را به ماده سگ بدهد و آن… بیشتر »

سلفی عزت

صفحه تلگرام را که باز مي كنم، چند پروفایل شبیه به هم نظرم را جلب مي كند. پروفایل مسعود، پروفایل لیلا، پروفایل فاطمه، حتی پروفایل کانالی که مشتری داستانهای شبانه اش هستم. همه شبیه هم بودند. تصویرجوانی با چهره ای آرام و مطمئن در حالي كه در چنگال انساني… بیشتر »

حیف که مدافع حرم بود

موقعیت خوبی داشت. هم متدین بود و هم شاغل. فقط ایرادش این بود که می‌خواست مدافع حرم باشد. دو دل بودم. همه‌ش تصور می‌کردم اگر بپذیرم و اول زندگی شهید شود چکار کنم؟ می‌توانم تنهایی زندگی کنم یا نه؟ اگر صرفا جهت مدافع حرم بودن رد می‌کردم، عذاب وجدان داشتم و… بیشتر »